در پرمشغله‌ترین روزهایم، اینترنت را قطع کرده‌اند. سه روز است. چشمانم به اجاق گاز خیره، کارهای ناتمام را می‌شمارم. می‌خواهم بی‌خیالش شوم؛ کتاب جبر خطی را بر می‌دارم تا چند مسئله حل کنم؛ یک هو باز یادم می‌افتد که اینترنت قطع شده‌است. اینترنت را هم ممنوع کرده‌اند. تا صدایی در آمد دهانش را دوختند و سه روز کار نکرده را روی شانه‌هایم انداختند.

برایم چیز جدیدی نیست. تا خاطرم هست پر از ممنوعیات بوده‌ام. از همان بچگی. کودکی بیش نبودم که روسری خاله‌ام را کشیدم. گفتم وقتی بیرون می‌روی نگذار، زشتت می‌کند. خندید و گفت دست من نیست؛ ممنوع است. با پدر به شهر مادریم رشت می‌رفتیم. نزدیک ایست بازرسی صدای نوار را کم کرد. گفتم چرا؟ گفت آواز زن ممنوع است. پلیس‌ها ریختند به خانه ما؛ ماهواره‌هایمان را شکاندند؛ گفتند ممنوع است. چندی بعد کامپیوتر خریدیم. وارد اینترنت شدم، هیجان‌زده در گوگل سرچ کردم car، سایت‌ها یکی در میان ممنوع بودند. معلم پرورشی به ما گفت فیلم‌های هالیوودی ممنوع است. وقی دختر عمویم را گرفتند، فهمیدم اگر با جنس مخالف در خیابان راه‌ بروی، ماموری می‌آید و می‌پرسد؛ اگر محرم نباشید ممنوع است. در بلاگ‌فا و رزبلاگ وبلاگ داشتم، ناگهان گروه گروه ممنوعمان کردند. در دبیرستان -زمانی که تقریباً تمام بچه‌ها خودیی می‌کردند- معلم دینی هوار می‌کشید که ممنوع است. چند سال بعد دیدم که با ی که ممنوع است می‌روم در یوتیوبی که ممنوع است درس بخوانم و با تلگرام ممنوع با مامان صحبت می‌کنم. حالا هم شاید دارم حرف‌هایی را می‌نویسم که ممنوع است.

خسته‌ شده‌ام. دیگر نمی‌کشم. روانم تا خرخره از ممنوعیت‌ پر شده. من مرد این سرزمین نیستم، غریبم. باید بروم. باید فرار کنم از این همه ممنوعیت. باید خانه‌ای در آن سوی شیب بسازم. و خواهم ساخت.

بشنویم Forbidden(ممنوع) از Rob Costlow

دریافت حجم: 10 مگابایت


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها